تا زانو رفتم تو ماسه. زل زدم به بالا سرم. میگه ماسه پسند شدی. میام بگم بابا کار دل ما ازین بتر که پسندد؟ جاش میپرسم ماسه پسند ؟ میگه درختچه ی تاغ ، اسکمبیل ، بوته های نسی. بهشون میگن گیاهای ماسه پسند. میپرسم ریشه شونو به کجا گیر میدن اینا ؟ هر جا رو بخوان بگیرن که ماسه ها میریزه بیرون از لای ریشه هاشون. می دونم که جواب همه چی رو میدونه. جاش می گه نمیدونم چرا خوابم نمیاد اصلا. نگاه می کنم ببینم میتونم تو اون تاریکی ماسه پسند پیدا کنم. انگار اون دور یه چیزی شبیه اسکمبیله. ندیدم تا حالا اسکمبیل . اصلا نمیدونم چی هست . ولی میدونم اون دور یه چیزی شبیهشه. آروم میخونه دره مهتابی میشه اما گل مهتاب ،از برکه های خواب بالا نمیره. میگم صدات چه قشنگه.