تا زانو رفتم تو ماسه. زل زدم به بالا سرم. میگه ماسه پسند شدی. میام بگم  بابا کار دل ما ازین بتر که پسندد؟ جاش میپرسم ماسه پسند ؟ میگه درختچه ی تاغ ، اسکمبیل ، بوته های نسی. بهشون میگن گیاهای ماسه پسند. میپرسم ریشه شونو به کجا گیر میدن اینا ؟ هر جا رو بخوان بگیرن که ماسه ها میریزه بیرون از لای ریشه هاشون. می دونم که جواب همه چی رو میدونه. جاش می گه نمیدونم چرا خوابم نمیاد اصلا. نگاه می کنم ببینم میتونم تو اون تاریکی ماسه پسند پیدا کنم. انگار اون دور یه چیزی شبیه اسکمبیله. ندیدم تا حالا اسکمبیل . اصلا نمیدونم چی هست . ولی میدونم اون دور یه چیزی شبیهشه.  آروم میخونه دره مهتابی میشه اما گل مهتاب ،از برکه های خواب بالا نمیره. میگم صدات چه قشنگه.

ماسه ها رو این ور اون ور می کنم. زل میزنم به بالا سرم. به ماه و دور و برش . همون طرفا یه مشت ستاره نشون میده. میگه بهشون میگن " گیسو" . انگشتاشو طرف آسمون بالا پایین میکنه که توضیح بده راجبشون . هی میخوام بگم زلف به انگشت پریشان نکن. میگه گیسوی برنیکه دارای اصالت باستانیه و نشون دهنده گیسوی ملکه مصر یعنی برنیکه دومه که فرمانروای .. صداش قطع و وصل میشه. میاد و میره. زلفا انگار پریشون پریشون شدن.  میگم تو که دست تکون میدی، به ستاره جون میدی. میشکفه گل از گل باغ. میگه چی؟ میگم هیچی.

یه پامو که میخوابم در بیارم از تو ماسه ها، اون یکی فشار میده. بیشتر میره تو . پاها رو ول میکنم. باز زل میزنم به بالا سرم. میگم تو که صدات قشنگه . یه غم قشنگی داره توش. قبل این که اِهِم بگی صافش کنی ، یه جور خش خوبی داره. تنها خش خوب دنیا شاید. یه چیزی بخون زیر این ستارها. زیر این صورت فلکی های دلبری آسمون. زیر گیسو. میگه آخه این جا که رنگین کمون نداره. جنگل نداره. بازم بخونم ؟ میگم مهتاب که داره . بخون.  میخونه :

" گوشه ی آسمون پر رنگین کمون
من مث تاریکی تو مثل مهتاب
اگه باد از سر زلف تو نگذره
من میرم گم میشم تو جنگل خواب "

خوابم میگیره. میگه : گم شدی ؟ چشام میاد و میره.  انگار نمیبینمش دیگه. اون دورا همه اش یه چیزی مثه اسکمبیل تکون تکون میخوره. اصلا نمیدونم اسکمبیلا میتونن تکون بخورن یا نه. باز میگه : گم شدی ؟ میپرسم: کجا؟  بیشتر میرم تو ماسه ها . انگاری میخواد بگه : تو جنگل خواب. شاید هم نمیخواد بگه.